وقتی دهه 60 میلادی فرارسید جنبشهای ضدفرهنگی جوانان (هیپیها، پانکها و غیره) اوج گرفت، تحلیلگران فکر کردند دوران تازهای از بیثباتی یا نوآوری فرهنگی آغاز شده است. نفوذ این جنبشها بقدری بالا بود که بازتاب آن در سراسر جهان قابل مشاهده بود (دستکم زمانی که من بچه بودم هنوز آثارش باقی بود). دهه 70 میلادی اما آغازگر موج تحول جدیدی بر مبنای گسترش سریع فناوری اطلاعات و الکترونیک بود. با بوجود آمدن میکروپروسسورها و افزایش سرعت دائمی آنها بهمراه کاهش دائمی قیمت، چشمانداز تازهای از تحول صنعتی برپایه اتوماسیون و آنچه آن روزها دانش انفورماتیک نامیده میشد بوجود آمد. امثال آلوین تافلر که با شوک فرهنگی دهه 60 و بوجود آمدن سبکهای جدید زندگی کتاب «شوک آینده» را نوشته بود، اکنون تحلیل خود از افزایش سرعت زندگی را و سایر جنبههای زندگی جدید را در کتاب «موج سوم» گردآوری کرد. خط سیر داستانی همه تحلیلها این بود که با افزایش روزافزون سرعت و کارایی میکروها تحول بنیادی در تمام جنبههای زندگی انسان رخ خواهد داد. اما این اتفاق نیفتاد! درست که کامپیوتر وسیلهای جذاب بود اما واژه «ابتر» خیلی برای آن مناسبتر بود تا کارآمد! وسیلهای بود که پتانسیل بالایی داشت اما توان استفاده ازین پتانسیل را نداشت. گام بعدی اتصال کامپیوترها به همدیگر بود تا بتوانند اطلاعات را با یکدیگر منتقل کنند. وقتی اینترنت متولد شد تازه تحول واقعی آغاز شد.
هر موجود زندهای بنا به تعریف یک سیستم درهمتنیده است که قادر است با محیط خود ارتباط برقرار کرده مبادله اطلاعات بنماید و خود را با اطلاعات دریافتی تطبیق دهد. با این تعریف اینترنت سطح حیات بشر را ارتقا داد. چرا که کمک کرد اطلاعاتی که من به آن احتیاج دارم و نزد افراد دیگری هست بواسطه شبکه بدست من برسد. من وقتی اطلاعات داشته باشم توانایی بیشتری خواهم داشت، رفتار متناسبتری در پیش خواهم گرفت و برنامهریزی بهتری خواهم داشت. کاربرد شبکه درست مانند شبکه اجتماعی دوستان ماست. ما از دوستانمان اطلاعات فراوان دریافت میکنیم و نوع اطلاعاتی که دریافت میکنیم چه مربوط به حوادث مهم باشد چه سبک زندگی یا نحوه انجام بعضی کارها، بر شکلگیری شخصیت ما تاثیرگذار است. حالا میتوانیم بخشی ازین اطلاعات را از اینترنت دریافت کنیم. در این میان میخواهم به اهمیت اطلاعات غیررسمی و شخصی تاکید کنم. اگرچه خواندن اخبار و متون علمی از طریق اینترنت برای ما جالب است اما در تحلیل نهایی ما نیازهای اطلاعاتی مهمتری در حوزه زندگی فردی و شخصی داریم. اگرچه معمولا برای این مسایل بشدت شخصی منبع اطلاعاتی خوبی در رسانهها نمییابیم اما اینترنت چنین امکانی را فراهم آورده است. وبلاگ یکی از اولین ابداعات در این زمینه بود. محیط بشدت فردی شده وبلاگ جایی است که ما میتوانیم حرفهایی بسیار نزدیکتر به شخصیت خودمان را بشنویم و بگوییم.
در این شش سالی که وبلاگ مینویسم تجربیات تلخ و شیرین زیادی داشتهام. نویسنده با آشکار کردن اسرار درونش در یک موقعیت دوگانه قرار میگیرد. از یک سو حفاظهای روحی خود را (پنهانکاری) کنار میزند و حرفهای باطنی خود را آشکار میکند. ازینرو در مقابل انکارها و تمسخرها و سوالها بشدت آسیبپذیر میشود و مکرر ضربات سختی میخورد. از سوی دیگر اگر چه ظاهرا زیر ضربه است اما باطنا این اوست که دستور کار بحث جاری را تعیین کرده است. اطلاعات مفیدی را چه بسا منتقل کرده است و در ذهن حتی منتقدانش هم تاثیری مهم و غالبا ناخودآگاه برجا گذاشته است. معمولا نود درصد حرفش پذیرفته شده و اگر هم بحثی هست بر سر ده درصد باقیمانده است.
اما همه ما مهمترین تاثیر را از دوستانمان میگیریم، آنهایی که اطلاعاتی درباره مسایل خصوصی زندگی به ما منتقل میکنند. بنابراین شاید پله بعدی در شبکهسازی ایجاد «وبلاگهای زنده» باشد، جایی که در آن مسایل خیلی روزمرهتر، شخصیتر و بروزتر مورد بررسی قرار گیرد. این چیزی است که این روزها بعنوان «تویتر» براه افتاده است. شبیه وبلاگ است اما هر پستش یکی دو جمله بیشتر نیست و مختص این است که بگویید کجا هستید و چه میکنید. تا بحال دقت کردهاید مردم که به گوشی موبایلشان جواب میدهند بلااستثنا اول موقعیت خودشان را اعلام میکنند؟ معلوم است این موضوع اطلاعات بسیار ارزشمندی برای طرف مقابل آنهاست. من هم برای اینکه کمی نوآوری بخرج داده باشم تصمیم گرفتم یک وبلاگ شبه تویتری راه بیندازم در کنار وبلاگ تحلیلی حاضر، جایی که دستکم روزی یکبار بروز بشود و متون کوتاهی درباره اتفاقات روزمره زندگیام باشد. امیدوارم جالب باشد و خوانندگانی پیدا کند. نمیدانم این تجربه جدید چقدر موفق خواهد بود ممکن است یک ماه بیشتر دوام نیاورد، اما من آموختهام که هر تجربه تازهای در درازمدت یک پیروزی بزرگ است حتی اگر شکست خورده باشد. نام آن خاطرات خصوصی و در آدرس khateratekhosusi.parsiblog.com قرار دارد.
|
سیاست داخلی |